شرح این چند ماه
بعد از تولد شما .... گل \سرم ...باز درودیوار خونه بوی بی محبتی پدرتو فریاااد میزد ... بیماری روحی پدرت شدیدتر شده بود و اصلا هم قبول نداشت که بیماره ... من هم داشتم بیمار میشدم ...هر روز افسرده تر و وسواس تر و منم داشتم کلماتو 6 بار تکرار میکردم ....و در کنار پدرت دیگه تورو هم نمیدیدم ...شب ها تا صبح برای پدرت صحبت میکردمو اشک میریختم که برای زندگیمون یه کاری کن تورو خدا نزار دیر بشه اون هم به جای اینکه دنبال ریشه مشکل الصلی که بیماری وسواس فکری و عملی و رفتاری خودش بود برسه یه فکری به حال درمان خودش کنه یواسش یواش شروع کرد به شک کردن به من ...وسواس =شک ... حالا دیگه نوبت من بود جرئت بیان کردنشو نداشت ولی با حرکاتش منو آزار میداد من زن...
نویسنده :
مامان شیما
12:41